و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

بعد از تو علی خانه نشین شد....

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ

هیچی نمیتونم بگم....


مولاجان تسلیت....
همین...
:((




دانشگاه مبدا همه ی تحولات است...

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ب.ظ

بعد از تمام شدن متن این جملات رو میگم که این نوشته از حنس نوشته های دفتر خاطراتمه که اولش با ناراحتی شروع میکنم به روایت کردن و آخرش که سبک میشم خداوند لطف میکند و نتیجه ی اخلاقی این مرحله ی زندگی رو بهم آموزش میده...شاید براتون جالب باشه شیوه ی این نوشته...

-----

از شروع امتحانات ترم پیش تا حالا فکر کردم به اینکه گفتن این حرف ها خوبه یا...

هنوزم شک دارم که گفتنش بهتره یا نگفتنش...

*

بهتره که بدون قصه گفتن و مقدمه برم سراغ اصل دیده و شنیده هام...

*

سوغاتی

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ



حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
اینجا برای عشق،شروعی مجدد است

**

مشهد الرضا ، صحن انقلاب ، صبح زود

**

السلام علی علی بن موسی الرضا المرتضی........

ای حرمت ملجا درماندگان...

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ب.ظ

ان شاء الله
فردا عصر
عازم مشهدالرضا هستم...
شما برای ما
و زائر شدن و کسب نور و حاجتهای ما دعا کنید...
بنده هم به یاد همگی هستم...
اگرخدا بخواد...

عاقبت همتون بخیر
زندگی هاتون با برکت
لحظه هاتون شیرین

اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ

اینجا حسین

آنجا حسین

دور و برم حسین،

افتاده بر 

هر جای دشت

اعضای پیکرت...

باز هم، غروب پنجشنبه شد...

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

اهل بیت خیلی خوبن
وقتی میدونن دیگه داری جون میدی ازتنهایی
دعوتت میکنن یه سر بری در محضر آرامششون دمی نفس بکشی
که آبی باشه بر شعله های سوزان غربت...
یادمه یه بار یکی میگفت فلانی ای بوده که هر هفته حضرت مهدی رو زیارت میکرده...
یه بار که آقا به دیدن این عارف بزرگوار میان ازشون میپرسند اگه یه هفته ما رو نبینی چه میکنی؟
ایشون گفتند می میرم اقا...
و حضرت فرمودند اگر چنین نبود هر هفته به دیدارتان نمی امدیم...


راست میگفته بنده ی خدا...
صادقانه از ته دلش،یقین کرده بوده اگر این هفته بگذره و مولا رو نبینه از شدت هجران،قالب تهی میکنه...
و من کی می فهمم حال اون عارف رو؟
اگر میشه انسان به جایی برسه که هر هفته ندیدن مولاش بشه سخت ترین عذاب، و مهدی فاطمه هر هفته بیاد به دیدنش...
پس ای واای بر من...
که دیدن تو، و حضور تو، و بوییدن تو
نشد والاترین خواسته ام..
و انقدر دورم از اون عارف
که یادم میره با اینکه دارم از دوری آل الله میمیرم
طلب کنم.....

*
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی رنگ می خوانند...

درگذشت...

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

مرگ ایشون خیلی برام عجیب بود

یعنی باورم نمیشد...

اون هم انقدر ناگهانی...

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، درگذشت...

خدا بیامرزدشون...

غفر الله لنا و له

*

چقدرمرگ نزدیک و غیر قابل پیش بینیه...خدا عاقبت هامون رو بخیر کنه واقعا:(

*

شهادت بانوی کریمه هم تسلیت...

هر که دارد هوس کرب و بلا...

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۵۱ ب.ظ

یکی هست

که بارگاهش

معبد عشقه...


هر وقت که دلتنگ کربلا میشی

هر وقتی که دلت هوای حسین رو میکنه

میتونی سوار مترو بشی و آخر خط سرخ

«شهرری»

پیاده بشی...

 و تا حریم پاک سید الکریم

قدم زنان

فکر کنی...

صرفا جهت لبخند

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ

وقتی میخوام برای شرایط سختی معترض بشم که خودم میتونستم بهترش کنم و نکردم،اصولا مقابله میکنم و به جناب خویشتن میگم اعتراض وارد نیست،بهانه تراشی نکن و کارت رو انجام بده...

تا امروز هم که فرصت بهره برداری از فرجه ها و جبران غیبت ها بود،هیچی نگفتم و به روی خودم اصلا نیاوردم که ای وای...چرا آخه اینطوریه این ترم؟

اما جسارتا اجازه بدید دقیقا همین الان که دیگه شب شنبه است و امتحانات از آنچه در آیینه می بینیم به ما نزدیکتر است،و دیگه هر چه کنی به خود کنی و این حرف ها،لااقل برای کاهش فشار از روی خودم و کم جلوه دادن جرایمم کمی نسبت به دیگران اعتراض کنم:)

آخه چراا این کار رو با ما کردید؟؟؟

آخه امتحان از 4 تا کتاب تو یه روووز؟ دلتون به رحم نیومد موقع تنظیم برنامه امتحانی؟

بعد تازه چی،یه تئوری یه عملی که معلوم نیست امتحان عملی تا کی بخواد طول بکشه،با فاصله نیم ساعت از هم!! ناهارو نماز تو نیم ساعت! مگه داریم؟ مگه میشه؟

آخه 18 واحد اختصاصی تو ده روز؟ این شنبه دوتا اختصاصی اون شنبه دوتا اختصاصی...

هر چی هم بشینی پای پروژه ها تموم که نمیشه...

نیازمندیم به آن دسته از عزیزانی که در این مواقع با شرح شرایطی بارها سخت تر ما را قدردان تک تک لحظه هایمان می دارند.

یا آن دسته از عزیزانی که با خواندن این حرف ها یاد دوران شیرین دانشجویی کرده ما را توصیه به لذت بردن از تحصیل میکنند..

یا آن دسته از عزیزانی که می فرمایند خودت کردی که ... خود کرده را تدبیر نیست:))

یا آن دسته از عزیزانی که صرفا همدردی کرده و میگویند: اصلا تقصیر استادهاست...تقصیر برنامه ریزی بدشونه...چرا این کتاب ها اینطوری ان،چرا درسها تموم نمیشه،چرا ساعت تند میگذره،چرا صبح شد،چرا غذا کم بود و....  :))))

دسته آخر قشنگ جا افتاد براتون دیگه:)


عنوانش با خودتون....

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ب.ظ

فضای مجازی، و بصورت عمیق تر نرم افزارهای مجازی دارن جامعه ما رو روز به روز به به سمت ریا، نابودی حیا، اتلاف عمر، علم های حبابی، ارتباط های حبابی و در کل یک سبک زندگی غیرواقعی و بی ارزش سوق میدن...

دیگه هر کار خیری هم انجام میشه اولین چیزی که توی ذهن میاد نشر اونه...حتی اگر نشر نشه،از خلوص کارمون کم میکنه خیلی وقت ها...

خانوم و آقایی که در فضای حقیقی از نگاه به نامحرم، تکلم با نامحرم پرهیز میکنند و ارتباطشون در حد ضرورته،در بهترین حالتش توی فضای مجازی مشغول رد و بدل کردن پیام های خوب،سخنان بزرگان و... تو گروه ها و متاسفانه خصوصی ها هستند...و چرا میگم نابودی حیا؟