و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

صرفا جهت لبخند

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ

وقتی میخوام برای شرایط سختی معترض بشم که خودم میتونستم بهترش کنم و نکردم،اصولا مقابله میکنم و به جناب خویشتن میگم اعتراض وارد نیست،بهانه تراشی نکن و کارت رو انجام بده...

تا امروز هم که فرصت بهره برداری از فرجه ها و جبران غیبت ها بود،هیچی نگفتم و به روی خودم اصلا نیاوردم که ای وای...چرا آخه اینطوریه این ترم؟

اما جسارتا اجازه بدید دقیقا همین الان که دیگه شب شنبه است و امتحانات از آنچه در آیینه می بینیم به ما نزدیکتر است،و دیگه هر چه کنی به خود کنی و این حرف ها،لااقل برای کاهش فشار از روی خودم و کم جلوه دادن جرایمم کمی نسبت به دیگران اعتراض کنم:)

آخه چراا این کار رو با ما کردید؟؟؟

آخه امتحان از 4 تا کتاب تو یه روووز؟ دلتون به رحم نیومد موقع تنظیم برنامه امتحانی؟

بعد تازه چی،یه تئوری یه عملی که معلوم نیست امتحان عملی تا کی بخواد طول بکشه،با فاصله نیم ساعت از هم!! ناهارو نماز تو نیم ساعت! مگه داریم؟ مگه میشه؟

آخه 18 واحد اختصاصی تو ده روز؟ این شنبه دوتا اختصاصی اون شنبه دوتا اختصاصی...

هر چی هم بشینی پای پروژه ها تموم که نمیشه...

نیازمندیم به آن دسته از عزیزانی که در این مواقع با شرح شرایطی بارها سخت تر ما را قدردان تک تک لحظه هایمان می دارند.

یا آن دسته از عزیزانی که با خواندن این حرف ها یاد دوران شیرین دانشجویی کرده ما را توصیه به لذت بردن از تحصیل میکنند..

یا آن دسته از عزیزانی که می فرمایند خودت کردی که ... خود کرده را تدبیر نیست:))

یا آن دسته از عزیزانی که صرفا همدردی کرده و میگویند: اصلا تقصیر استادهاست...تقصیر برنامه ریزی بدشونه...چرا این کتاب ها اینطوری ان،چرا درسها تموم نمیشه،چرا ساعت تند میگذره،چرا صبح شد،چرا غذا کم بود و....  :))))

دسته آخر قشنگ جا افتاد براتون دیگه:)


  • .. مَروه ..

طنزنویسی

نظرات  (۱۵)

باید همیشه جوری زندگی کنیم که خودمونو سرزنش نکنیم .
پاسخ:
همینطوره...
ولی واقعا چنین چیزی ممکنه؟
یعنی زمانی هست که دلیلی برای سرزنش کردن خودمون نداشته باشیم؟
اگر خطاکار باشیم یا کار مثبتی نکرده باشیم که اوضاع مشخصه اگر کاری هم کرده باشیم آرزو میکنیم ای کاش خوب تر بودم...
نمیدونم.شاید هم ممکنه...
خوش آمدید
:| اصلا تقصیرِ آلودگیِ هواست! والاع :))
پاسخ:
ای وای،شما چرا نقش گروه آخر رو ایفا کردید

بله،اصلا کلا تقصیر آلودگی هواست...


خخخ،، یا شش بخیر،، میخوام آماده تحصیل بدم 
این خوبه تو ی روز    ... بنده دوتا امتحان در یک زمان هم دادم 

موفق باشی
پاسخ:
تبریک میگم
شما تلفیقی از دسته اول و دوم هستید
همینه دیگه خواهر،تلفیقی کار میکنی که میتونی همزمان دوتا امتحان بدی..

ولی انصافا چطور تونستی؟؟
اون دیگه چه دانشگاه باحالی بوده...

شما هم موفق باشی بانو
دعا یادتون نره
  • ارکیده س ی
  • اصن این امتحانا توهینه به دانشجو
    ینی چی
    پس اعتماد چی میشه 
    امتحان ینی یا به دانش دانشجو شک دارن یا تدریس استاد
    که هردو بسبار کاری ناپسنده
    اصن بریزید خیابونا شلوغ کنید امتحاناتو برچینید
    والا:)))

    هااان یه راه دیگم هس میتونی کلا ترک تحصیل کنی این تازه راحتترم هس :))))
    پاسخ:
    اصلا امید و انگیزه میبارهه از این نظرات
    ممنونم بانو....ارادت...
    چشم..میریزیم تو خیابونا ههه

    نه خیلی ممنون...همون از دفعه بعدی با خودم صحبت کنم بهتر به نتیجه میرسم;))))

  • ارکیده س ی
  • دیگه راهی بود که گفتم برای حل مشکلت بگم:) 

    موفق باشی عزیزم
    پاسخ:
    سلامت باشی گلم
    خیلی دیگه دچار کمبود راه شده بودی ها... :))

    شما هم موفق باشی
  • ارکیده س ی
  • دیگه راهی بود که گفتم برای حل مشکلت بگم:) 

    موفق باشی عزیزم
    پاسخ:
    چندبار خواهر من چندبار؟

    آیا مشکل جوانهای ما امتحانات آنهاست؟

    ههه
  • بانو. میم
  • حرفی برای زدن نذاشتی دیگه 😂
    پاسخ:
    :))
    روضه ی تو که از منم سنگین تر بود حاجی
    اصن شما الان اینجا چی کار میکنی
    اصن شما در طول ترم چه میکردین:)

    مروه به جان خودم تو عمرم انقدر کار و باهم انجام نداده بود
    ینی یه چیز داغونیه ام که نگو
    تمام کلاسای متفرقه و مهمونی و بهشت زهرا و کلاس شعر و حتی خونه ی مامانم کنسل کردولی کارام تموم نمیشه
    خداکنه لااقل نتیجه اش خوب باشه
    پاسخ:
    :)))

    دیشب گفتم ای وای روضه شما خیلی سنگین تره
    ولی انصافا شهید شدم امروز
    خدایا شکرت که قدرتش رو دارم اینهمه کار انجام بدم تو یه روز
    یه سوال تو امتحان بود،ما هی اسباب نجاحک فی حیاتک
    خداخیرش بده استاد رو زیر بار نرفت که اصلا کی من؟ من موفقم:)))
    و باعث شد وسط امتحانیه به رویدادهای خوش زندگی فکر کنیم...
    جدای از خیلی چیزهای اذیت کننده از جمله آلودگی هوا...
    چه هوای افتضاحیهههه

    ان شاء الله که بهترین نتیجه رو بگیری بانو
    من جدّ وجد ان شاء الله:)
    :)
    دوتا امتحان همزمان اونم تخصصی،، آره دانشگاه باحالی بود :)))
    هیچی دیگه با ی منافاتی خودمون رو آماده آزمون کردیم ،، مراقب از ما خواست امتحانی که آسون تره رو زودتر بدیم تموم بشه بعد بعدی رو شروع وکردیم
    ان شاالله موفق باشی


    پاسخ:
    شما دیگه اوجشین...
    من به زندگی امیدوار شدم
    با تشکر:)

    سلامت باشین
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم...
    سلااام خواهر جااان
    عااالی بود:))
    اوه اوه اوه ۴ تا کتاب تو یه روز پس نکنه واسه اینه تلگرامت و حذف کردی؛))
    این و گفتی یه خاطره جالب برات تعریف کنم
    ترم سه بودیم موقع امتحانا به شدت سرما خورده بودم و اصلا حتی وقت نمیشد برم دکتر 
    یعنی انقد پشت سر هم بودن امتحانا که نمیتونسیم کاری کنیم
    اولش یکی از بچه های اتاق سرما خورد ویروسی بود
    بعد من و یکی دیگ از دوستام
    اینقد این بیماری بد بود که هر موقع یادمون میاد بیمار اولیه رو همش تهدید میکنیم که اگ امسال موقع امتحانات باز سرما خوردی میفرستیمت نماز خونه زندگی کنی:)
    حالا فکر کن تو یه همچین شرایطی با سنگینی سر و بدن درد شدید نشسته بودیم درس خوندن 
    یکی از یکی بی حال تر ...
    حالا باز اونا مسکن میخوردن من که جرات نمیکردم نه قرص سرما خوردگی بخورم نه مسکن چون تا از این ور میخورم از اون ور تا نوبت بعدیش خوابم:)
    خلاصه دوتا امتحان و با همین وضع دادیم گفتیم سومی هم بدیم امتحان بعدیش دو روز وقت داشت گفتیم اونموقع میریم دکتر
    چشت روز بد نبینه این امتحان سومی دیگه نتونستم تحمل کنم قرص سرما خوردگی و خوردم و از سر شب گرفتم خوابیدم 
    هی یه ساعت یه ساعت گوشیم زنگ میزد بچه ها میومدن به زور بلندم میکردن باز تا کتاب و باز میکردم میخابیدم
    خلاصه به همین ترتیب ساعت شد سه شب
    و بعد که دیگ بیدار شدم و کلی قهوه و چای خوردم و یکم هوشیار شدم از سه تا جزوه قطور پیش رو یکی و انتخاب کردم و شروع کردم تا صبح خوندن
    رفتیم سر جلسه و چشت روز بد نبینه کمترین میزان سوال و از جزوه ای ک من انتخاب کرده بودم اورده بود
    خلاصه کل نمرم از اونایی ک بلد بودم با اونایی ک شانسی درست در اومده بود شد ۹/۵ ((خجالت)) :)
    که استاد مربوطه لطف نمود و ۹رد کرد موندم چرا نیمش و حذف کرد:))
    بعد مجبور شدم ترم بعد برش دارم و تاریخ امتحانش افتاد با یه درس تخصصی دیگه تو یه روز خلاصه تا ما اومدیم این درس و پاس کنیم چنان اذیتی شدم که اونطرفش ناپیدا
    حالا بچه های ترم پایین تر که سوال دارن از امتحانش بقیه دوستان رجوعشون میدن پیش من
    میگن ریحان چون این درس و دوبار امتحان داده خوب بلده:)))
    ولی کلاااا 
    دوران امتحانات و با تمام سختیاش دوست دارم البته بعد امتحانات:)
    چون همیشه خاطره های خیلی جالبی با دوستان ازش برام باقی مونده
    یه دوستم داریم روز امتحان که میشه با یه حالت مستاصلی تصمیم میگیره قرص مسهل بخوره نیاد سرجلسه که حذف پزشکی کنه
    ینی یه امتحان در میون این تصمیمش تکرار میشه ها:)))
     و در آخر خدا قوت پهلوان 
    ان شاالله که همه رو خوووب خووووب بدی
    عاقبتتون به خیر و التماس دعاااا
    اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم


    پاسخ:
    سلااام
    عاالی بود خاطراتت

    هههه
    دم شما گرم
    خدا دلت رو شاد کنه
    آره واقعا خاطره میشه همه اینها...

    عاقبت شما هم بخیر بانووو

    ولی انصافا یه چیز رو بگم تو دلم نمونه،امروز در واقع سه تا امتحان داشتیم..
    دومی اش مکالمه بود،یه دور کتبی دادم یه دور شفاهی...دیگه یه طوری شده ام تا الانم دارم عربی حرف میزنم...
    :)))

    یاعلی مدد....
    دیگه هیچی نمیگم...
    :))
  • بانو. میم
  • من IQ ام خیلی بالاس عصن 😂😂😂😂 شکل اون ماهی دوریس تو کارتون نمو ام... 
    اهلا و سهلا :))) 
    منم سنم که متولد ۷۱ ام ، هنوز ۱۸ سالم تموم نشده 😂 رشتمم که پزشکی بلغور میکنم :)))
    زبان و ادبیات عرب، باحاله هاااا  ! عربیم خوب بود ولی هیچی الان یادم نیست ! 
    پاسخ:
    هههه
    از دست تو....

    بلی باحاله...
    خدا بیامرزه دبیرستانو،منم دیگه درسهای دبیرستان یادم نیست،چه برسه شما...
    سنت رو که دریافته بودن بانو

    موفق باشین
  • بانو. میم
  • :))) تایید کن ... 
    😂 تایید کرده بعد میپرسه تایید کنم یا نه ! 
    دانشگاه آزادی ؟ یا سراسری ؟ 
    پاسخ:
    هههه

    گفتم تا کسی ندیده بپرسم خب...
    شکرخدا سراسری
  • ارکیده س ی
  • سلام

    مطلب خوب شما در کانال انقلابیست منتشر شد

    خدا قوت
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم

  • سما بانو
  • سلام
    بازم دیر رسیدم :)
    دلم رفت برای اون روزا... یادش بخیر
    من برای درسا خیییییلی حرص میخوردم یه دوست داشتم همیشه بهم می گفت حرص نخور اینا همش خاطره میشه ... و بارها بارها یادش کردم که چه خوب می گفت که همش خاطره میشه

    ان شالله که حالا که تموم شده یه نفس راحت بکشی و به جمع ما بپیوندی( دارم اغفالت می کنم :) )

    یاعلی
    پاسخ:
    سلام بانو
    دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است:)))

    نه البته من برای درسا خیلی حرص نمیخورم
    گرچه حرص خوردن های من هم بی مورده...طلا که پاکه چه منتش به خاکه ..
    دوست داشتم یه پست مینوشتم همه ی حرص خوردن هام رو از دانشجوهای محترم میگفتما ولی خب شدت ناراحتی زیاد بود چهره ی وب خراب میشد اصلا:)
    دیگه گفتم سکوت پیشه کنم و به حرمت نام وبم حداقل صبر کنم و توکل بر خدا کنم و بگم بی خیااال
    مهم اینه من تلاشم رو کردم

    و خلاصه همین...ببخشید که بازم حرف زدم:)

    بعدش هم که اغفال نکن خواهر...فایده نداره... :)

    مولا علی یارت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">