اشتباه کردم خداجان
اشتباه کردم
اشتباه کردم به بهانه ی کلاسی که پنجشنبه ها برگزار شد و دیگر نشد که کلاس قرآنم را بروم،حفظ قرآن را رها کردم...
فکر نمی کنم در زندگی بزرگتر از این اشتباهی بشود انجام داد!
قرآن آرامشم بود...
قرآن خودش وقتم را تنظیم می کرد..
خودش درستم می کرد..
اشتباه کردم گذشتم از اینکه روز و شب آیات قرآن در سرم بپیچد و هر کجا که می روم آنها را بشنوم،ببویم و ناخودآگاه تامل کنم...
قبلا شیطان لعنتی گفته بود به جای وقتی که میخواهی بگذاری برای حفظ هر روز یک زمانی بگذار برای خواندن و تدبر.
اما حقیقت آن است که حفظ تدبر با خودش می آورد...
وقتی تو در راه،در کلاس،در خانه در همه جا داری قرآن می خوانی و خداوند هر زمان که بخواهد آیاتی را که بخواهد،در ذهنت جاری میکند...
اصلا انگار آن روزها حال خانه مان هم بهتر بود...
حال گل هایمان هم..
حال ماهی قرمزمان هم...
حتی یادم نمی رود مزه ی آن کوکوی ساده را که همگی به اتفاق مانده بودیم چطور اینقدر طعم خوش حس نشده ای دارد..
کوکوی ساده ای که هنگام پختش،هوس کرده بودم حفظیاتم را یک دور کامل مرور کنم...
نه..هیچ چیز با قرآن قابل معاوضه نیست...
هیچ چیزی آرامش قرآن را ندارد...
هیچ رفیقی،هیچ راهنمایی،هیچ کتابی،هیچ مونسی،هیچ برکتی،هیچ ناظمی مثل قرآن نیست...
این را با تمام وجود یک دور افتاده از قرآن می گویم...
گشتیم و ندیدیم.
- ۹۵/۰۱/۱۷