به سبک شهدا 4 (نهی از منکر)
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ق.ظ
مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آماده
اس،توی یکی از همین مهمونی ها.منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی
از آشناها.وقتی از مجلس بر می گشتیم،محمد گفت؛میدونی غیبت کردی!حالا باید بریم در
خونه شون تا بگی پشت سرش چی گفتی.
گفتم:اینطوری که پاک ابروم میره.با خنده گفت:"تو که از بنده ی خدا اینقدر می ترسی،چرا
از خود خدا نمی ترسی؟!"
همین یه جمله برام کافی بود تا نه دیگه غیبت کننده باشم و نه شنونده ی غیبت.
شهید محمد گرامی"کتاب دل دریایی،ص70"
منبع: http://hamkelasiasemani313.blogfa.com/
- ۹۳/۰۶/۱۸