می آییم...
چقدر شیرین بود فریادهای امشب
امشبی که خدا بزرگی اش را،
و آرامش این پناه بزرگ را،
در سایه سار انقلاب، نشانم داد....
فردا، به اذن الله، مشتی می شوم بر دهان دشمن،
می آیم،با قلبی آکنده از بغض و کینه
بغضی از آن روز که خبر شهادت پدر پنج قلوها در سوریه را شنیدم
آن روزی که خون دل مصطفی ها و شهریاری را ها با سیمان پر کردند
آن روزی که اشکهای دختر شهید تهرانی مقدم در فراق بابایش را دیدم،و شنیدم خاطرات یک یتیم پنج ساله را،
آن روزی که به علی خلیلی گفتند به تو چه ربطی داشت.
آن روزی که اشک های رهبرم را دیدم،
آن روز که تانک ها، پیکر مجروح مردان سرزمینم را شخم زدند...
روزی که چادر از سر زنان کشیدند
روزی که کف زدند و جشن سلطنتی گرفتند که مملکت را به بیگانه داده اند..
نه..
بغض من کهنه تر است...
بغض من شاید از آن روزی شروع شد که دختر علی را به بزم شراب بردند..
روزی که پیکر مطهر حسین زیر آفتاب کربلا..
شاید از آن روزی شروع شد که پدری نظاره کرد اربا اربا شده ی اشبه الناس پیغمبر خاتم را..
و شاید این کینه،دیرینه تر باشد..
شاید باز می گردد به کوچه ای تنگ،
مادری از جنس نور،
و یک پسر بچه...
شاید بازگردد به همان حقی که غصب شد
برگردد به اولین غاصب
برگردد به اولین امام...
به ریسمان و دست بسته ی علی..
*
فردا،با بغض و کینه راه خواهم افتاد
نه فقط برای آن که بگویم هستمم
نه برای آن که بگویم ایرانم را می خواهم
می آیم،با فریاد لبیک
تا بفهمانم، من، برای خون خواهی است اگر هستم در صحنه..
من، به یاد مظلومان عالم آمده ام
من، برای شکستن سکوت آمده ام..
من آمده ام تا جان بدهم؛ زندگی بدهم،
برای آمدن مولایم(عج)
فردا، به اذن الله، برای ظهور مهدی فاطمه قدم بر می دارم،
و با اهرم ایمان،رعبی در دل دشمن خواهم انداخت،تا یک صدا بسوزیم: یا لثارات الحسین
*
-----الله اکبر------
- ۹۴/۱۱/۲۱
هیچ دقت کردی داریم با دلمون میرسیم به فاطمیه!
به دفاع از ولایت...
به دفاع از حریم انقلابی که پدرمون پیریزی کرد...
و وا ابتاه از این روز ها...
مراقب یادگار پدر مون باشیم