و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

پرم از دلتنگی....(تصویر)

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ب.ظ
این پست فقط چندتا تصویره
که دلم رو میبره...
من الغریب
الی الحبیب....

تولد عید شما مبارک! :)

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

سلااام بر مومنان خدا


تولد پدر عزیز امام زمان جانمون مبارک...


ان شاء الله که باعث شادشون باشیم امروز و فرداها :)))


+ اوصیکم به بوییدن گل نرگس


رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

شُمُّوا النَّرجِسَ و لَو فِی الیَومِ مَرَّةً ، و لَو فِی الاُسبوعِ مَرَّةً ، و لَو فِی الشَّهرِ مَرَّةً ، و لَو فِی السَّنَةِ مَرَّةً ، ولَو فِی الدَّهرِ مَرَّةً ؛ فَإِنَّ فِی القَلبِ حَبَّةً مِنَ الجُنونِ وَ الجُذامِ وَ البَرَصِ و شَمُّهُ یَدفَعُها .

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

[گُل] نرگس را ببویید ، هرچند در روز یک بار ، هر چند در هفته یک بار ، هر چند در ماه یک بار ، هر چند در سال یک بار ، و هر چند در همه عمر ، یک بار؛ چراکه در قلب ، ریشه ‏اى از دیوانگى ، جذام و پیسى وجود دارد و بوییدن نرگس ، آن را دور مى‏کند.


تغییر دکور خانه ی مجازی

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ

سلام

فعلا فرم کلی قالب این مدلی شد

+ دسته بندی موضوعی اساسی تغییر کرد

+ این قالب ریسپانسیو هست

یعنی به فرم صفحه ی نمایش درمیاد

میتونید وبلاگ رو یه بار با گوشی و یه بار با کامپیوتر ببینید و

تغییر را، احساس کنید:)



چهل روز گذشت

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ق.ظ

چهل روز  است که از کربلایت دورم

 آرام جانم..


و شب را مایه ی آرامش قرار دادیم

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ
ساعت یک شب

پیام پشت پیام

حرف،شعر،بحث علمی

تا سه صبح!

و چنین ساعتی که فرصت میکنی حرفها و اکثرا لغوهایشان را سرکشی کنی و پاسخی دهی

تا ساعتی نامعلوم
شاید دم اذان ظهر

هیچکس

پاسخگو نیست...

و جعلنا نومکم سباتا
و جعلنا النهار معاشا

پ.ن: نگید ایزوله میشیم و عادت میکنیم و بابا چیزی نمیشه که!
اصلا کاری نداریم که قران هیچ حرفیش عبث نیست
همه میدونن چه اتفاقاتی برای بدن هست که شبها حتما باید خواب باشی تا رخ بده.
بیاییم بیش از این مصداق ظلمت نفسی نباشیم خواهشا..
این بدن رو لازم داریم ما

تصحیح برگه های ترم

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ
این تصحیح برگه ها خودش کلی ماجراها داشت...
اول از چهارم ها شروع کردم..
اما ترجیح میدم ابتدا بخش خوبش رو تعریف کنم بعد برم سراغ بخشی که پیرم کرد عملا!!
بفرمایید:
**
انشا
یک راه ارتباطی برای رسیدن به باورهای بچه ها...
من هم همیشه از این وسیله استفاده کردم تا اونها رو بهتر بشناسم.
سعی کردم موضوعات انشا طوری باشه که بچه ها فکر کنند،به خودشون و...
بچه ها خیلی صادقن..
خیلی راست میگن.
داستان نمینویسن،دروغ نمیگن
همونی رو می نویسند که حقیقت داره و تجربش کردن.

این تصویر یکی از نوشته های قشنگ بچه هاست
 انشای سارای کلاس ششم...


دل مشغولی بی حاصل

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ
تکلم بی مورد با نامحرم

هیچ ضرری هم نداشته باشد

ذهن را

درگیر می کند...

__

اعتماد کاذب به خود،خوب نیست...
که اگر خوب بود،
علی به زنان جوان سلام می کرد...

روبروی حضرت ابوتراب...

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ

ادامه ی روبروی شهر علم

***

باز آمدم به جای اولم،

کنار آب

روبروی حضرت ابوتراب

تکیه می دهم به سنگهای سرد

ناله می کنم..


ناله می کنم و رفتن و عبور مردمان،

جملگی نبود آنکه باید از نبودنش سرود را

جلوه می کنند...

روبروی باب علم...

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ب.ظ
مدتهاست که شب را بیدارم...
از کربلا...
از روزهایی که در حرم یار،
روضه ها شنیده می شد
و دوستانم،
جان می دادند از غم
جان می دادند از اشک...
اما من،
نظاره گر بودم..
نظاره ی حسین...
نظاره ی حرم...

مدتهاست که گوشه ای نشسته ام
در کنجی...
و فکر میکنم به خود
فکر می کنم به هیچ
فکر می کنم به اصل فکر!

همه ی اعمالت باید چشم گفتن به امر ولی باشه...

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۴۹ ب.ظ

اصل جهاد چیه؟

اینه که وظیفه ات رو بشناسی،ببینی با شرایط شما اولویت چیه و کدوم کار یا کارهاست که بیشترین اثر رو در تسریع ظهور داره،بعد که پیدا کردی بی چون و چرا و بدون جازدن بگی چشم...
اونوقت هر کاری که داری بذاری زمین و بری سراغ جهاد..

مثلا حدیث داریم جهاد زن شوهرداری در بهترین نوع آن است.

پس هر کسی با هر موقعیتی مدل جهادش فرق داره..
 
یه مثال میزنم...
فرض کنید یه خانومی به شدت مریض شده و حتی کارهای شخصی خودش رو نمیتونه انجام بده،و تو شهر غریب زندگی کنه و تنها وسیله برای کمکش دخترش باشه...
در این شرایط مسلم و بدیهیه که اولویت اول این دختر مادرشه.
جهاد اکبره...
چرا؟
چون وظیفه شناسایی شده،ولی خدا و خود خدا هم بارها به اکرام والدین تاکید کرده،و اون فرد برای انجام این وظیفه باید فعالیتهای خودش رو محدود کنه و در واقع بر نفس خودش پا بگذاره.

ممکنه بعدا این وظیفه عوض بشه.
مثلا یه نفر همه ی شرایط روحی و زمانی رو برای مطالعه ی همین ادم فراهم بشه، اونوقت باید مطالعه کنه و عالم بشه و بشه مثلا شهید زنده ی سنگر علم.

حرف اینه که هر کسی باید خودش رو بسنجه و ببینه اولویت اول چیه،خب حالا کنار اون چه کارهای دیگه ای میشه انجام داد که اونها هم بنابر امکانات و شرایط و استعدادهایی که خدا برام فراهم کرده در حال حاضر جزو وظایفم محسوب میشه...(البته بجز وظایف ثابت همه ی ادمها که مثلا باید امانت جسم رو سالم تحویل خدا بدن)