و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

خاطره نویسی

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۶ ب.ظ

امسال خیلی دوست داشتم که هر چه بیشتر با خود عرب ها در ارتباط باشم و سطح سوادم رو محک بزنم...
خصوصا که تا حدودی لهجه ی عراقی هم تمرین کرده بودم و یه سری سوال ها و حرف ها داشتم و شدیدا مشتاق،که کلی چیز جدید یاد بگیرم...

جدای از بحث مسیر دوست داشتنی کربلا، دقت کردن به آدم ها و خواسته هاشون، فرهنگ ها و سبک زندگی ها رو خیلی دوست دارم...
خصوصا وقتی یه کشور دیگه میری و یک عالمه آدم میبینی که هدفشون یکیه اما بسیار با هم متفاوتند، بستر مناسبِ مناسبه برای همین فکر کردن ها و دقت ها...
*

یک شب بین راه، دوتا پسر حدودا شش هفت ساله دویدن وسط جاده و گفتن مبیت منزل...
بسیار هم بانمک و خوش رو بودن
هنوز خیلی راه نرفته بودیم و از نجف خارج نشده بودیم(رقم عمودش هم یادمه:) اما هوا داشت تاریک میشد...و پدر مادر بنظر خسته بودن،گفتیم بریم...
بدین ترتیب اولین اسکان بین راهی ما به این خونه ختم شد...
وارد حیاط شدیم این دوتا پسر که بعد معلوم شد اسمشون حسن و حسین هست مردها رو به سمت مردانه هدایت کردند و چند خانم خوشروی محجبه هم به استقبال ما اومدند...

ساخت خونه تقریبا مثل منزل شب گذشته بود،از آشپزخونه عبور کردیم و به سمت اتاق انتهایی راهنمایی شدیم...
اون شب خیلی جالب بود
رفتیم و یک گوشه نشستیم
هنوز جز ما مهمان دیگری وارد اون منزل نشده بود...
دخترهای قد و نیم قد یکی یکی وارد اتاق میشدند
اسامی همه فوق العاده زیبا بود، زهرا رقیه فاطمه نور حلیمه زینب...

پیاده نظام

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۴ ب.ظ

یک روز هم می‌رسد
که ما هر کدام
یک کوله به دوش
بی دغدغه ی غذا
بی دغدغه ی سرپناه
بی دغدغه ی خستگی
دنبال تو
پیاده نظام #تو می شویم
امامِ زمانِ عزیزم....(عج)

چون تویی که ما را پناه میدهی
چون وقتی مغناطیسِ #امام باشد،
اگر چه سخت
هیچ رنجی
جلودار اشتیاق مان نیست...

مولاجانم
پس کی آماده ی دیدارت خواهیم شد؟



/وقتی حین پاک کردن حافظه گوشی ات،با این تصاویر روبرو بشی.......

/یادم رفته بود امام حسین(ع) دارم...

/متن بوقت دومین شب جمعه ی سال 97


/ روز پدر بر پدرِ عصر ما، امام مهدی(عج) مبارک... عجب عیدیه امشب... ولادت امیرالمومنین....به به....


همه جا تو...

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ


هر جا میرم و هر حرفی میخونم انگار برای من نوشتن...
شایدم انقدر محتاجم به پاسخِ خدا، همه حرف هایی که میشنوم و میخونم رو جواب خودم میبینم و هر نگاهی به گوشه ای از نوشته ها دارم،
همه اش میشه جواب من...

یه پازل هزار تکه و یه سوال عمیق که آنچنان در ذهن و دل و جانم تنیده که بخاطرش دنبال این تکه تکه ها دارم میچرخم...

محبت...

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۱۲ ب.ظ


#امام_جواد علیه السلام فرموده‌اند سه خصلت جلب محبّت می کند:
انصاف در معاشرت با مردم
همدردی در مشکلات آن‌ها
همراه و همدم شدن با معنویات.
(کشف الغمّه، ج۲، ص۳۴۹)

که حدیث دو بخش دارد: #خدا و #مردم

 وعده قطعی خدا در قرآن (۶۹ مریم) هم همین است: «مسلّماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دلها قرار می‌دهد»

میلاد امام جواد(ع) مبارک 🌹
و میلاد علی اصغرِ امام حسین...(ع)

/تصویر زیر هم تقریبا  بی ربط، هدیه ای باشد برای دوستداران عربی/



بهترین رفیق...

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ب.ظ

ارتباط با خدا تنها ارتباطی است که میتواند شدید و شدیدتر شود و هیچ آسیبی به دنبال نداشته باشد...

برای ارتباط با خدا وقت بگذاریم...

نهایتا ما پیش خدا خواهیم رفت و تا ابد پیش او می مانیم
برای ملاقات با خدا آماده شویم...

/بخشی از یک یادداشت معنوی/
*
یا من ارجوه لکل خیر
ای کسی که برای هر خیری به او امید دارم....
ای خدایی که تمام خوبی ها از جانب خودته

اینم جمع بندی ما(اصل حرفم آخراشه)

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۴۵ ق.ظ

تو زندگی وبلاگی ام
یه سری آدم ها بودن
که از همون اول وب نویسی، از نوشته های ما فقط خوبی هاش رو دیدن و دائما بهم گفتن چقدر خوب مینویسی چقدر خوب حرف زدی چقدر خوبی....
انقدر بهم گفتن که باور کردم...
و رشد کردم...
یه سری از آدم ها بودن که واقعا برای این نوشته های معمولی وقت صرف کردند و پر و بال دادند....
باعث شدند توقعم از خودم بره بالا
آدم هایی که وقتی نوشته هاشون رو ببینی و بعد ببینی که جزو دنبال کننده هاتن،اصلا روت نمیشه سبُک بنویسی....

پرچم اول،دوکوهه

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۳۰ ب.ظ

به حسینیه حاج همت نرسیدم
به آب حوضش هم حتی دست نزدم
گفتم اگه یه لحظه هم برم تو، کی بایسته اینجا به بچه ها بگه کدوم طرف برن که گم نشن....
الان دارم فکر میکنم کاش فقط یه لحظه وارد حسینیه میشدم و کنار اون ستون های قشنگ نفس میکشیدم....فقط نفس میکشیدم...

شمع محفل بشریت...

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ

وقتی بچه ها تو فاو گیر کرده بودن و فکر میکردن دیگه نمیتونن کاری کنن به امام(ره) پیام فرستادن
امام گفت: همان خدایی که نماز خواندن را بر شما واجب کرده، دفاع را هم واجب کرده...
بچه ها پیام رو فهمیدند،مقاومت کردند، فکر کردند و راه حل پیدا کردند، پیروز شدند....
*

رو خاک های اروند
با این جمله ی راوی
دارم به حال امروزم فکر میکنم...
نگو نمیشه و بلد نیستم و نمی تونم
اگر دفاع واجبه
بزن به خط.....

شهدا هم یه روزی مثل خود ماها بودن...




بسازیم تا ساخته شویم

شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ب.ظ

این شب ها که پتوی گرم آماده میکنم برای خواب و جای نرم
یاد اون روستاییان عزیزی میفتم که فقط یک ساعت تا تهران فاصله دارند اما نه گاز دارند نه آب گرم....
هر شب و روز تو سرماا

 
هم باید یادمون نره
هم باید به فکرشون باشیم
تا هر جا که میتونیم...

این بهترین مردم

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ق.ظ


21 بهمن ساعت 21

با صدای بلند و رسا: الله اکبر
الله اکبر
صدایی کودکانه: الله اکبر
جمعی از کودکان: الله اکبر
صدای جوان: الله اکبر
از بام خانه ها به گوش می رسد...

21 بهمن ساعت 21:55

با لحن معروف فریاد میزند:
الله اکبر....
و للهِ الحمد
الحمدُ للهِ علی ما هدانا... :))
و همچنان قصد ادامه دادن دارد که دیگری میگوید:
داداش یه ساعت پیش بود،دیر پاشدی... :)

ناگفته نماند که دو سه الله اکبر دیگر هم از گلوی خواب ماندگان در زمان اصلی،در جریان شوخی این بنده خدا شنیده شد...

یکشنبه 15 بهمن سر کلاس
استاد: خیلی عقبیم،این ترم جلسه کم داریم... عیده و بعد عید تا بیاید شماها و ... (و شکایات مالوف استاد طور)
دانشجو: تازه استاد هفته بعد هم تعطیله
استاد چشمش از تعجب و ناراحتی گرد میشه و میپرسه: چرا؟؟؟
دانشجویان یکصدا و با لحن مالوف:
بیست و دوی بهمن :)))

/از حاشیه های دهه ی مبارک فجر/