و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

درس میخوانم،قربة الی الله...

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۲۴ ب.ظ

همیشه،هر ترم،یا هر باری که با علاقه میشینم سر درس هام
دلم میخواد همون میزان زیبایی که دارم می‌بینم به دیگران هم منتقل کنم
یا عکس بگیرم ازشون و همه جا پخش کنم....
اما هر دفعه به خودم میگم مگه اینجا اینستاگرامه؟
که آی مردم ببینید من چه چیزهایی دارم....
ولی بعد یکم نگاهم فرق کرد
گاهی گذاشتن بعضی تصاویر اصلا هم بد نیست،حتی خوبه...
ما هم باید گاهی تو خیلی عرصه ها حرف بزنیم،حرف نو
و هیچ عیبی نداره لذتی که داریم با وجود مشکلات می‌بریم به دیگران نشون بدیم،وقتی بعضی لذت های بی ارزش داره تبلیغ میشه خیلی شدید....
منتها نیته مهمه...برای عرض اندام و خودبرتر بینی نباشه...
بگذریم
اصلا همه اینها رو گفتم که عکس جزوه های این ترمم رو منتشر کنم:))
آوردم شون برای برنامه ریزی دیدم خیلی منظم و مرتبن میگن از ما عکس بگیر...
(بماند که دیدم چقدر از اون حجمی که توی ذهنم بود و میترسیدم، کمترن... اما امان از محتوا:) )

اینم تصویرشون




خیلی سعی کردم در قاب دوربین طوری جاشون بدم که معلوم بشه چی هستند
اون سه تا جزوه ی سمت راست هم از روی بخشی اش عکس گرفتم که قرار بوده براتون بذارم وب
حتی خوب دقت کنید اون اولین جزوه ی سمت راست بالا،وسط صفحه این رو هم نوشتم: کامل بذارم وب:))

/جا داره یاد خانم الف رو گرامی بدارم./
حالا خوشم میاد با وجود توضیحات هیچکس به تصویر دقت نکنه... :)
دقت کنید آقا...کار سختی بود:))

/جهت تنویر افکار عمومی باید بگم متاسفااانه جزوه ها بطور کامل تدریس شده:(( بجز روزنامه که سمت چپ تصویر و نصفش زیر کتاب هاست.
اون کتاب آبیه هم بسی سختت و حدود 80 درصدش تدریس شده،بقیشم وقت نشد،وگرنه استاد میخواستن جبرانی بذارن تا تموم شه....!
اما کتاب سفید و قهوه ای(گفتم شاید اسماشون رو بگم فکر کنید چی هست حالا:) بخشی اش برای امتحانه
کتاب بلاغت عزیز هم حدود 200 صفحه اش...
دفترها هم که بخش مکتوب در کاغذ معانی اشعار و مقالات و متون هست که در خود جزوه ی مربوطه جا نمیشده....
دیگه توضیح همه اش رو گفتم:)/
*

/به کجا داریم میریم؟/
/من اگه خویشتن داری نکنم اینجا هر روز عکس کتابه و صحبت درباره ی دانشگاه و اساتید... :) /
/ معدل الف نیستم متاسفانه اما شدیدا علاقه مندم به رشته ام و درسهام /

/نظرات بدون تایید نمایش داده میشن./




مردم سالاری دینی

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۹ ب.ظ

تو تفکر اسلامی یه قاعده ای هست که میگه مردم خودشون باید بفهمن

اینه که خیلی جاها امام امت میدونه راه درست چیه، اما صبر میکنه...
تا وقتی که سطح مردمش راه درست رو فهم کنه...

فهم عمومی جامعه در نظر اسلام خیلی مهمه
کما اینکه بعضی از باید و نبایدهای شرعِ غنی اش رو وابسته به عرف کرده و با عرف زمانه قابل تغییره...

پس، تصمیم مردم ارزشمنده شکی درش نیست.
جمهوری اسلامی هم بناش همینه
یعنی فهم مردم،تصمیم مردم،ارزشه....
حق نداری اگر عموم مردم بر عرف و تصمیمی هستند(ولو اشتباه) خلاف خواسته شون یا بسیار متفاوت با نیازشون رفتار کنی و بی اعتنا بهشون باشی...
راز صبر رهبران جامعه اسلامی که از سوی برخی مذهبی ها هم کنایه می شنوند،همینه...

اما...
یه فرق ریزی بین آزاد گذاری مطلق و نگاه اسلام وجود داره...
(تا جایی که بنده میدونم از اسلام):
درسته که نهایتا این مردم هستند که به عنوان مخاطب حاکمیت، «انتخاب» می کنند
اما نباید به حال خودشون رهاشون کرد...
یک مقام آگاه یا یک مسئول یا هر فردی از ما که به علم و درایت و جایگاهی میرسه
یکی از وظایفشه که
در راه بهبود سبک زندگی مردم
راه های درست رو «بیان» کنه
یا به مردم نشون بده
انتخاب، باید بین «چند» گزینه باشه...
لزوم کارهای فرهنگی و روشنگرانه اینجا معلوم میشه
که شما بیای حرف حق رو و راست رو به مردم بگی
عملکرد صحیح رو نشون بدی
اونوقت مردم حق دارند انتخاب کنند،یا نکنند...
*
/متنِ بالا حاصل افکار من بعد از انتشار مطلب قبلی و صحبت در موردش، تماس دوستم که درباره شخصیت امام حسن(ع) پرسید و  افکارم درباره کشف سبک رفتاری رفیق خیلی مومنِ با جذب بالای خودم، و مجموع همه ی چالش های این روزهام بود...
خدا بهترین هدایتگره...
خودش هدایتم کنه به درست ترین افکار و نتیجه ها و عزم ها..../
*
یه جمله ای رو توی متن یادم رفت بگم
یه بار از یکی از رجال سیاسی شنیده بودم: مردم رو به زور نباید به بهشت برد...
کاری ندارم استفاده ای که از این جمله شد درست بود یا نبود، اما در حال حاضر خیلی با این حرف موافقم...
مردم رو به زور نباید به جایی برد
نه به بهشت،نه به جهنم...
شاید چکیده ی همه ی مطلبم همین باشه:
باید شرایط جامعه رو جوری مدیریت کنیم که بستر گرایش به سمت خوب زیستن و سلامت روح و جسم بیشتر فراهم باشه، یعنی مردم بیشتر به سمت بهشتی شدن برن تا جهنمی...
*
اونقدری که میدونم جامعه ی بعد ظهور یه همچین حالتی داره.
چون در روایات هست که در دوران حکومت بعد ظهور هم هستند کسانی که به ادیان دیگه هستند ولی خب مثل یه شهروند زندگی شون رو دارند...
اما اونقدری که میدونم کمه.
هنوز خیلی نیاز دارم که اسلام رو بدونم و بخونم و بشناسم...


افتاده ام از خویش به دور

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۵:۳۴ ق.ظ

امروز از خودم پرسیدم: وقتی عصبانی میشی چیکار میکنی؟

بعد هر چی فکر کردم نتونستم صحنه های عصبانیت و برخوردهام رو مجسم کنم،یعنی انقدر گزاره های مختلف از اطرافیان دریافت کرده بودم که نمیتونستم خودم درست به یاد بیارم رفتارم در مواقع عصبانیت چی بوده و اصلا چه چیزهایی تا چه حد عصبانی ام میکنه...و چطور آروم میشم؟

یعنی بیشتر از اینکه فکر کنم،از دیگران پرسیده بودم،و این دیگران هر چقدر هم نزدیک باز نمیتونن دقیقا تشخیص بدن در درون تو داره چی میگذره.

تا وقتی بهت فکر کنم تو بهشتم...

جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۲۰ ب.ظ

جای شما سبز
این سه شنبه و چهارشنبه، رفته بودیم سفری کوتاه به قم،جمکران...

و من از روز ولادت حضرت علی اکبر(ع) رفته بودم به روزهای سفر دو سال پیش،که نجف بودیم و بعد هم کربلا....

حالا انقدری تو این حس غرق بودم،روبروی حرم حضرت معصومه،همش حس نجف رو داشتم و اصلا انگار باورم نمیشد ایرانم...

شاید اینکه دورتا دورمون اون ساعات بچه های عرب می دویدند و با هم حرف میزدند بی اثر نبود...

اما هر چی بود،وقتی راه افتادیم به سمت جمکران، توی ون، یا وقتی پیاده شدیم و موکب های بین راه حرم تا حرم رو دیدم، دیگه این حس،دست از سرم برنداشت....

کربلا.... امام حسین.... امام زمان....

تنها راه مرو

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۰۴ ب.ظ

حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی: آن حضرت (امام زمان علیه‌السلام) در توقیعی که به افتخار شیخ مفید صادر کرده‌اند، می‌فرمایند: ...اگر شیعیان ما که خداوند آن‌ها را در طاعت خویش موفق بدارد، در وفای به عهدی که بر عهده ایشان است، #یکدل و متحد #اجتماع می‌کردند، خجستگی دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار ما، همراه با کمال و معرفت و درستی شناخت ما، زودتر به ایشان می‌رسد.

از جمله نکات قابل توجه در کلام نورانی امام(ع) این است که فرمود: «عَلَی اجتِمَاعٍ مِنَ القُلُوبِ فِی الوَفَاءِ‌ بِالعَهدِ عَلَیهِم»؛ اگر شیعیان #وفای‌به‌عهدجمعی را شیوه خود قرار دهند، به یمن این دیدار نائل می‌آیند.

پس ای عزیز! تنها راه مرو! بلکه دیگران را راهبر باش! تا همه #با_هم شویم. ای کاش همه ما با هم بر این صراط گام می‌نهادیم و یکدله وفای او را به جان و دل پذیرا می‌بودیم تا شرایط رسیدن به اوج کمال بر همه ما حاصل گردد.

🚨 پایگاه جامع نشر محتوای تشکیلاتی
☑️ eitaa.com/joinchat/466485249C9adacb35a5

سخنی با شما

دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۰۹ ق.ظ

وقتی میام اینجا می‌بینم کار هست،یا حرف نگفته یا نظر پاسخ نداده، احساس سنگینی میکنم.
اما واقعا انگار آدم گاهی فرصت نمیکنه...
یعنی فکر نمیکردم این روزا انقدر روی روال ثابت پیش بره و همین روال همه ی زمانم رو پر کنه...

یعنی یه جوری عادت به این روند کردم و مشغول شدم انگار دیگه جا نداره برنامه ای رو توش بگنجونم...

شاید بهتر باشه یه روز خاص،یا یه ساعت خاص برای اینجا تعریف کنم.

و شاید تا اتمام این ترم،نتونم خوب برای وبلاگ وقت بذارم.
اگر نظرات پاسخ داده نشد یا دیر تایید شد یا نبودم،ببخشید خلاصه.

چه لزومی داره؟

دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۱۹ ب.ظ

چند وقتی هست هر نوشته ای میخوام برای وبلاگ بنویسم میگم چه لزومی داره بیان کنی؟
یا چه لزومی داره منتشر کنی؟
*
این حال برای آدمی زیاد پیش میاد، حداقل برای من
که از وقایعی که رخ داده نتیجه های مختلف میگیری ولی خیلی وقت ها قابل پخش نیست...
نه که موضوع مهمیه یا محرمانه، چه لزومی داره بگی اصلا؟
اگه بگی،
برای چی گفتی؟
بگی من خیلی شاخم ها ببینید،تو همچین موضوعی دارم چی میبینیم
یا مثلا فلان مسئله رو درک میکنم
یا برعکس
فلان اشکال خودم رو فهمیدم...

هم قطار...

شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ق.ظ

کربلا رفتن را آنقدر ناممکن می دیدم برای خودم
که حتی باری به آن نیاندیشیده بودم...

آن اولین نفر
که اشتیاق زیارت ارباب را در جانم زنده کرد،
تو بودی...

دبیرستانی بودیم و در قرارهای ثابت سه شنبه هایمان
کنارِ شهدا،
گفتی:
دعامان کن...
و اشک حلقه زده در چشمانت از نیازِ به زیارت حسین
شاید مرا متعجب کرد
که مثل صدها بارِ دیگر
بدون یک کلام
به فکر فرو بردی مرا...

کربلا...
مگر می شود رفت؟

گمان کنم یکی دو هفته بعد از اربعین ارباب مان بود
یک تسبیح سبز،
هدیه ای از تو،
براتِ کربلایی بود که دوستت رفته بود و تو، به من بخشیدی اش...

دعای ندبه هایی که تو مرا بردی...
تو بخاطر دلتنگی ات و بی قراری ات می رفتی و میخواندی و من، بخاطر تو می آمدم....

تو شاید آینه ای در برابر منی
تا خوبی ها را
احساس های ناب الهی را
و آرامش عمیق ایمان را
با چشمانم ببینم و با قلبم لمس کنم...

چه لذتی دارد دیدنت هربار
که بر من می افزایی...
و تا مادامی که نگاهت به نگاه خداست
عمیقا
دوستت دارم...
**
گفت از «فاطمه» برای خود بت نساز
و رحمت بر این کلام...
فاطمه را اگر منهای عشق ببینی
مثل هزاران خوبیِ دیگر
زود به پایان می رسد و از چشم می افتد...
پوچ می شود...
تجربه کرده ام...
و آنقدر تلخ بوده که دیگر تکرارش را نمیخواهم...
این فاطمه ی عاشق خداست که رفیق است و نعمت است و خواستنی....

 **


واژه ها نوشته ام برایت امشب
همه ی خوبی هایت را
و کشف هایم را از تو
این شد نتیجه اش

اگر یک «تو» انقدر خوبی داری
پس آن که این چنین دل از تو ربوده
چقدر می تواند دلنشین و باایمان و آرامش بخش باشد...
یا صاحب الزمان....عج
چقدر جاتون تو زندگی ام خالیه....



دست مریزاد

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ب.ظ

پنج سال با سریال پایتخت زندگی کردیم
به جرئت میتونم بگم بخاطر همه ی خوبی هاش دو سر و گردن از غالب سریال های صداسیما بهتره
که بجای داد زدن سر پدر و مادر، انقدر تکریم و مراقبت از یه پدر مریض نمایش داده میشه که همه،با تمام دردسرهای بابا پنجعلی بهش از گل نازکتر نمیگن و شخصیتش رو حفظ میکنن.
اینکه تو فیلم نماز میخونن و چند ثانیه درست این صحنه رو نشون میدن.
اینکه با همه ی کل کل هاشون خانواده ای هستند که هوای همدیگه رو دارن،
به خانم ها احترام میگذارن
همسر نقی با تمام اخلاق های خاصش به شدت تلاش میکنه برای حفظ غرور و مردانگی همسرش
محبت صادقانه ای که بین اعضای خانواده هست
زندگی معمولی،بدون مبل و میز و تخت
با لباس های معمولی
آدم های واقعی که پول از سر و دوش شون بی دلیل بالا نمیره
زحمت کش بودن و اینکه انجام هر کار حلالی برای رفاه خانواده هیچ بد نیست...
اینکه آدم های این سریال کاریکاتوری نیستن، سیاه و سفید نیستن، چندتا شخصیتن با تمام خوبی و بدی هاشون مثل خودمون.
و...... غیره

هر چیزی خوبی ها و بدی های خودش رو داره
اما این سریال واقعا بسیار بسیار حرکت خوب و پسندیده ای بوده.ممنونم بابت تمام واقعیت هایی که نشون مون دادن...


*
یه تشکر ویژه هم از مازنی های عزیز و سایر شمالی ها که با صبر و روی خوش اجازه دادند این سریال از دل فرهنگ اونها سال ها شوخی کنه و مردم رو شاد...


خود خودشه...!

جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۲۱ ق.ظ

چند روزه این فراز تو ذهنمه: و کم مِن ثناءٍ جمیلٍ لستُ اهلا له، نشرْتَه
چه خوبی ها و ستایش های زیبا که سزاوار من نبود...اما تو نشرش دادی...
چه خوب منو نشون دادی خدا...

کم من قبیحٍ سَتَرته...
چقدر بدی هام رو پوشوندی
که خودم هم باورم شده خوبم...
خودم هم باورم شده که طلبکار شده ام ازت...
که یادم رفت چقدرر زیر دِینتم...
با پررویی نیام در خونه ات...

چقدر قشنگ میگه امام علی(ع) به کمیل....
چه خوبی ها که لایقش نبودم و تو بهم رسوندی...
چه نعمت ها که حقم نبوده اما دادی...